..


غمگین چو پاییزم...

نمیدونم از کدوم دلخوریم بنویسم... فقط میتونم بگم ک خیلی نــــــامردی،فردا سالروز دوستیمونه ولی تو کجایی؟ خودتو با همه مشغول کردی و حتی منو نمیبینی!! میخوام بهت بگم نامرد تا یکم خالی شم... خیلی دلخورم ازت خیـــــــلی زیاد... دلم میخواد بیام تو بغلت و محکم بزنمت تا خسته شم بعدشم های های گریه کنم تا سبک شم... الان تو دانشگاه دیدمت و بازم تنم لرزید... دیشب تو هییت عزاداری فقط از حضرت زینب خواستم ک نسبت بهت بی تفاوت بشم... ولی الان بازم دیدمت و وجودم لرزید... فقط میتونم بگم ک این ی محبت خالصه ک نمیشه کاریش کرد... هرکاری ک تونست کردم ک فراموشت کنم ولی روز ب روز بدتر میشم :(( از هرطرف برای ازدواج ب همه جز مامان و بابام میرن رو اعصابم و واقعا دیگه خستم کردن،یکی از دوستام میگه اگه ازدواج کنی وقت فک کردن به امیرو نداری ولی من حتی نمیتونم فکرشو بکنم ک کسی جز تو کنارم باشه... خیلی خستم و اصلا نمیدونم واقعا باید چیکار کنم! تک تک سلول های بدنم تو رو ازم میخوان و میترسم ازدواج کنم و همچنان تو فکرم باشی ک بدون شک همیشه خواهی بود و واسه همینم از همه چیز آیندم میترسم... 

یا حضرت زینب خودت یکاری بکن ... بخدا دیگه کم آوردم ...

 



نظرات شما عزیزان:

متینا
ساعت22:22---27 آبان 1392
سلام
خودتو ناراحت نکن عزیزم ولی یه نصیحت اگه واقعا نمیتونی فراموشش کنی ازدواج نکن ولی اگه ارزش تو رو نداره و ترکت کرده بی خیالش شو ....
راسی دعوتت میکنم که به وبم بیای


:(
ساعت21:03---23 ارديبهشت 1392


mit mit
ساعت21:12---14 ارديبهشت 1392
آپ شو دیگه عخشم

miti mit
ساعت2:00---23 بهمن 1391
ziyad miyam veblaget amma matlabe jadid nemiZAry

الی18
ساعت1:14---17 دی 1391
سلام عزیزم خوب بود اگه خواستی به منم سر بزن بای

دلتنگ
ساعت20:36---1 دی 1391
خیلی قشنک بود عزیزم بازم بهت سر می زنم منتظر مطالبت هستم

ZAHRA
ساعت14:49---24 آذر 1391
سلام دوستم
بازهم يك زمين خيس...بازهم من...بازهم اين باران است كه مرا احاطه كرده...
بازهم اين منم كه تنها درزير اين باران بدون تو ...بدون چتر قدم مي زنم...
بجاي تو نفس هايم را فقط با خدا تقسيم مي كنم...
تك تك نفس هايم را...فقط باخدا تقسيم مي كنم...باران شدت مي گيرد...رعدوبرق انعكاس صدايم مي شود...
بازهم اين تنها خداست كه به روحم زندگي مي بخشد...
وزندگي نفس مي كشد...چه آوايي دارد...اوهم تك تك نفس هايش را به هرم نفس هاي خدا بدهكار است
_______
برگ هاي پاييزي ... به زير پاهايم پناه مي آورند...
شايد آنها نيز مي دانند كه خدامرا براي چه فرستاده
طوفان...برايم هراس مي آورد...
خدا آغوشش راتنگ تر مي كند...
بازهم نفس هايمان را باهم تقسيم مي كنيم...
وقتي اودر آغوشم مي گيرد ديگر از هيچ چيز هراس ندارم
حتي بي توبودن..
ازاين هراس ندارم كه كه اين شعرها ازيادم برود
ازاين هراس دارم كه روزي يادم برود كه درتنهايي ام خدايي بود كه مرا درآغوش بگيرد ونفس هايش رابامن تقسيم كند...
تمام شهر درخاموشي فرورفته ...
فقط من مانده ام وخدايم...
_______
بازهم باران...
بازهم من...
بازهم يك راه...
وبازهم اين تنها خداست كه نفس هايش رابامن تقسيم مي كند...
دوست داشتي به منم سربزن


ham dard
ساعت2:01---20 آذر 1391
:-( asheghetamm azizammm :-(
montazer mataleb ghashagett hastamm


فاطي
ساعت3:26---11 آذر 1391
كلي وقت گذاشتم اكثر مطالبت خوندم بس كه جالب بود گلم. حس ميكنم ازت بزرگترم پس 1 نصيحت بت كنم؟ عشقتو ثابت كن اين تنها راهه

fall in love
ساعت19:22---30 آبان 1391
عجیب دلتنگم
واسه روزایی که عجیب دلتنگم میشدی!


fall in love
ساعت22:53---29 آبان 1391
آفرین.

sokot
ساعت14:06---29 آبان 1391

سلام سایتتون خیلی عالیه من ازش خوشم اومد

راستی خوشحال میشم بیاید به چت روم ما ..

حتما مارو خوشحال کنید

من رو. با اسم سکوت توی چت ملاقات میکنید

http://life2chat.com/chat/chat.php


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:12 توسط دیوونه| |


Power By: LoxBlog.Com