غمگین چو پاییزم...


 بنویسید برایش

که دلم را به نگاهش

گره بستم...

 

شجاعت میخواهد...

وفادار احساسی باشی

که میدانی...

شکست میدهد

روزی

نفس های دلت را..!!

 

هر بار که میخواهم به سمتت بیایم

یادم می افتد که

دلتنگی بهانه خوبی

برای تکرار یک اشتباه نیست......

 

عجیب است دریا!!

همین که غرق میشوی

پس میزند تو را..

درست مثل بعضی از آدم ها....

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
marg

ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:6 توسط دیوونه| |

دوستت دارم یک جمله است با دنیایی از مسولیت...

گفتنش هنر نیست...

مسولیت پذیریش هنر است...!!

 


چه اشتباه بزرگی ست

تلخ کردن زندگیمان

برای کسی که در دوری ما

شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری می کند..

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:33 توسط دیوونه| |

در ذهن زنانه ی زن


  مرد یعنی تکیه گاهی امن

یعنی بوسه ای از روی دوست داشتن ،

بدون اندکی شرم!

در ذهن زنانه ی من

مرد یعنی کوه بودن،

پر از سخاوت،

پر از حیای مردانه در کنار این ابهت ،

لوس شدنهای کودکانه!!!

 

 

«برای مادر واژه ایی زیباتر از فداکار نمی توان یافت»
  حکیم ارد بزرگ

 

 

«مادر یگانه موجودی است که حقیقت عشق پاک را می‌شناسد»
* انوره دو بالزاک

 

مادر تنها کسی است که میفهمد ما چه نمی گوییم . . .

 

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 22:6 توسط دیوونه| |

دلتنگی پیچیده نیست ...

یک دل ...

یک آسمان ...

 

یک بغض و ...

 

آرزوهای تَرک خورده...

 

 

 

دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد

نه التـــمـاس هـــایم را

و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…

به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی

درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…

 


 

گاهی خسته می شوی...کم می آوری


نه می توانی خودت را به خواب بزنی و نه توان بیدار ماندن داری...


ترس از دست دادن آدمهایی که دوستشان داری بغض می شود توی گلویت...


می چسبی به سکوتت و دم نمی زنی...

مبادا که بترکد این بغض لعنتی...

 

 

امروزم تو حیاط دانشگاه دیدمش... چقدر دلم میخواست یه دل سیر نگاش کنم ولی نمیشد.... یه لحظه برگشتم دیدم داره با یه برگه ای خودشو باد میزنه چون هوا گرم بود... الهی من قربونش بشم....

خدایا من به رحمتت خوشبینما.... خودت تپلیمو دوباره بهم میدی... دوستت دارم خداجونم...

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:59 توسط دیوونه| |

نه نام...

نه چهره...

نه اثر انگشت...

آدم ها را از "آه" کشیدن شان بشناسید....!

 

 

سقف آسمان دلم سخت ترک برداشته!

قدری آرام تر قدم بردار...

سقفش به جهنم...

می ترسم پای تــــو را بخراشد!!!

 

 

نوشته شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:4 توسط دیوونه| |

جز خیالت ساکن من نیست کسی...

تمام کوچه های دلم می خورد به تو...!!!

 

 

بعضی خاطرات

مثل مین های عمل نکرده

توی روحت کاشته شده اند...

با یک حرف

می ترکانند...!

 

امروز با هم کلاس داشتیم ولی من نرفتم،دیگه تحملشو ندارم که مثل دو تا همکلاسی رفتار کنیم و اون خم به ابروش نیاره... فقط من و خودت میدونیم معنی دوتا نقطه یعنی چی پس من الان فقط همون نشونو برات میزارم . .

با تمام وجودم دوستت دارم دیوونه..

نوشته شده در شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 14:3 توسط دیوونه| |

درد دارد...

وقتی می رود و همه می گویند: دوستت نداشت.....

و تو نمی توانی به همه ثابت کنی که هر شب با عاشقانه هایش خوابت می کرد....!

 

 

حتی کفش هم اگر تنگ باشد،زخم می کند...

وای به حال وقتی که دل تنگ باشد...!


 

چقدر سخت است که لبریز باشی از "گفتن"

ولی...

در هیچ سویت محرمی نباشد...!

 

 

 

 

نوشته شده در جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 23:21 توسط دیوونه| |

آنکه ویران شده از یار مرا میفهمد
  آنکه تنها شده بسیار ، مرا میفهمد
 چه بگویم که چنان از تو فرو ریخته ام
 که فقط
ریزش آوار مرا میفهمد...

 

 

 

گــاه دلم می‌گیرد ، ...

گــاه زندگی سخت می‌شود ....

گــاه تنها ، "تنهایی" آرامش می آورد ...

گــاه گذشته اذیتم می كند ....

گــاه هوایت دیوانه‌ام می‌کند ....

این " گــاه " ها ، گــهگاه تمامِ روز و شب من می‌شوند ...

آن وقت بغض راه گــلویم را می‌گیرد ... ! درست مثل همین روزهــا ...!!   

 

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 1:51 توسط دیوونه| |

امروزم تو حیاط دانشگاه دیدمش،یه کم تپل تر از قبل شده بود... خیلی دلم میخواست یه دل سیر نگاش کنم ولی نمیتونستم برگردم سمتش.... امروز رفتم همون جایی که با هم آب انار خوردیم و بعدشم همون قسمت پارک که مخصوص من و خودت بود... دلم برای همهء اون روزا تنگ شده دیوونه... کاش میدونستم الان چه حسی بهم داری! تو هم یاد روزای خوبی که کنار هم بودیم میوفتی و دلت برام تنگ میشه یا نه!!! کاش میدونستم گل من.... یادته یروز ازم پرسیدی که شبیه کدوم گلی منم بهت گفتم گل رز یا مرداب ولی تو گفتی نه هیچکدومش نیستم من فقط میخوام گل تو باشم............. پس الان کجایی گل من؟ کجایی که ببینی امیرعلی با مشتای گره کرده منتظرته........

خدایا چی بگم آخه! من نمیدونم چه مصلحتی در میونه که باید این همه زجر بکشم!! خدایا اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت......... برس به فریادم خدا جون.....

 

 

اگر  مي دانستي که چقدر دوستت دارم

 

سکوت را فراموش مي کردي


تمامي ذرات وجودت، عشق را فرياد مي کرد...


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم

 

 

چشمهايم را مي شستي


و اشکهايم را با دستان عاشقت به باد مي دادي...


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم


نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي


تا من بر سکوت نگاه تو


رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم...


اي کاش مي دانستي...


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم

 

 

هرگز قلبم را نمي شکستي


گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است...


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم

 

لحظه اي مرا نمي آزردي


که اين غريبه ي تنها، جز نگاه معصومت پنجره اي


و جز عشقت، بهانه اي براي زيستن ندارد...

 

 


اي کاش مي دانستي...


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم

 

 

همه چيز را فدايم مي کردي


همه آن چيز ها که يک عمر بخاطرش رنج کشيده اي


و سال ها برايش گريسته اي...

 

 


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم


همه آن چيز ها که در بندت کشيده رها مي کردي


غرورت را...  قلبت را...  حرفت را...

 

 


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم


دوستم مي داشتي


همچون عشق که عاشقانش را دوست مي دارد...


کاش مي دانستي که چقدر دوستت دارم


و مرا از اين عذاب رها مي کردي


اي کاش تمام اينها را مي دانستي . . .

 

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:51 توسط دیوونه| |

امروزم با هم کلاس داشتیم و دیدمش،خدایا روز به روز علاقم داره بهش بیشتر میشه! خدایا خودت برس به دادم جز تو هیچ کسی قابل اعتماد نیست و جز خودت به هیچکسی امید ندارم،خدایا خودت بهم دادی و دوباره از خودت میخوامش... دوشب پیش تو اسالتوسش نوشته بود: رفته قافله ها،وا مانده دل ما..

امروز که دیدمش بازم مثل همیشه مردم و زنده شدم........

ای خدا خودمو میسپارم دست خودت چون فقط امیدوارای به رحمت خودت بهم انگیزه زندگی میده......

 


از اوج آسمانها، یک شب مرا صدا کن  

یا یک نفس دلم را، از این قفس رها کن

تا سر بسایم، بر آسمانها  

تا پر گشایم، در بی کرانها

  


رفته قافله ها، وامانده دل ما

 

 غافل از همسفران 

 دل دارد گله ها از این فاصله ها 

بر دوشم بار گران

 

 

در این بیابان 

 نه آشنایی 

 نه جای پایی

 

 خدایا، یارا  

دل شیدا را


 

زسوز آهی برافروز

چراغ راهی برافروز 

دمی پرده از رخ برافکن   

شبم را به آهی برافروز  

 

بگو که دلم شکسته چرا  

به ساحل غم نشسته چرا

 

از اوج آسمانها یک شب مرا صدا کن

 

یا یک نفس دلم را از این قفس رها کن 

 

 ....

 

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:48 توسط دیوونه| |

دیشب دلم یهو کودتا کرد... فقط تو رو میخواست...

سرمو کردم زیر بالش و آروم به دلم گفتم خفه شو،دورهء دموکراسی گذشته..میزنم لهت میکنما...!!

 

 

شاید میان این همه نامردی شیطان را باید بستایم...

چون جهنم را به جان خرید ولی تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد!!!

 

 

دوست دختر داشتن حرامه،زشته،جرم داره،گناه داره،یک حرکت کاملا اروپایی که واسه ازبین بردن فرهنگه..!

ولی......

4 تا زن گرفتن اونم کاملا قانونی اصلا مشکلی نداره و حلالم هست..تازه اون دنیا چند تا حوری هم بهت میدن..!!!

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:11 توسط دیوونه| |

دخـتـری که بـرای بـدست آوردن دِلـَـــت تـنـش را به تو هـدیـه می دهد فـاحـشـه نـیـسـت ...

و دخـتـری که برای بدنبال خود کشاندنت تنش را از تو دریغ میکند باکره نیست...

مـن به فـاحـشه بـودن ذهـن بـاکـره ها ...

و بـه بـاکـره بـودن ذهـن فـاحـشه ها ایـمان دارم ...!

 

 

ازت پرم امیر خودتم دلیلشو میدونی... یه تبریک گفتن در حد یه جمله چیزی ازت کم نمیکرد.. یادته هنوز نیومده شیرینیشو بهت دادم... خیلی بد شدی تپلی...

 

 

نوشته شده در دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 1:2 توسط دیوونه| |


Power By: LoxBlog.Com