غمگین چو پاییزم...
امروزم تو حیاط دانشگاه دیدمش،یه کم تپل تر از قبل شده بود... خیلی دلم میخواست یه دل سیر نگاش کنم ولی نمیتونستم برگردم سمتش.... امروز رفتم همون جایی که با هم آب انار خوردیم و بعدشم همون قسمت پارک که مخصوص من و خودت بود... دلم برای همهء اون روزا تنگ شده دیوونه... کاش میدونستم الان چه حسی بهم داری! تو هم یاد روزای خوبی که کنار هم بودیم میوفتی و دلت برام تنگ میشه یا نه!!! کاش میدونستم گل من.... یادته یروز ازم پرسیدی که شبیه کدوم گلی منم بهت گفتم گل رز یا مرداب ولی تو گفتی نه هیچکدومش نیستم من فقط میخوام گل تو باشم............. پس الان کجایی گل من؟ کجایی که ببینی امیرعلی با مشتای گره کرده منتظرته........ خدایا چی بگم آخه! من نمیدونم چه مصلحتی در میونه که باید این همه زجر بکشم!! خدایا اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت......... برس به فریادم خدا جون..... اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
سکوت را فراموش مي کردي
چشمهايم را مي شستي نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي اي کاش مي دانستي...
هرگز قلبم را نمي شکستي اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم لحظه اي مرا نمي آزردي
همه چيز را فدايم مي کردي
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
نظرات شما عزیزان:
تمامي ذرات وجودت، عشق را فرياد مي کرد...
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
و اشکهايم را با دستان عاشقت به باد مي دادي...
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم...
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است...
که اين غريبه ي تنها، جز نگاه معصومت پنجره اي
و جز عشقت، بهانه اي براي زيستن ندارد...
اي کاش مي دانستي...
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
همه آن چيز ها که يک عمر بخاطرش رنج کشيده اي
و سال ها برايش گريسته اي...
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
همه آن چيز ها که در بندت کشيده رها مي کردي
غرورت را... قلبت را... حرفت را...
دوستم مي داشتي
همچون عشق که عاشقانش را دوست مي دارد...
کاش مي دانستي که چقدر دوستت دارم
و مرا از اين عذاب رها مي کردي
اي کاش تمام اينها را مي دانستي . . .
Power By:
LoxBlog.Com |