تقدیر


غمگین چو پاییزم...

امروزم با هم کلاس داشتیم و دیدمش،خدایا روز به روز علاقم داره بهش بیشتر میشه! خدایا خودت برس به دادم جز تو هیچ کسی قابل اعتماد نیست و جز خودت به هیچکسی امید ندارم،خدایا خودت بهم دادی و دوباره از خودت میخوامش... دوشب پیش تو اسالتوسش نوشته بود: رفته قافله ها،وا مانده دل ما..

امروز که دیدمش بازم مثل همیشه مردم و زنده شدم........

ای خدا خودمو میسپارم دست خودت چون فقط امیدوارای به رحمت خودت بهم انگیزه زندگی میده......

 


از اوج آسمانها، یک شب مرا صدا کن  

یا یک نفس دلم را، از این قفس رها کن

تا سر بسایم، بر آسمانها  

تا پر گشایم، در بی کرانها

  


رفته قافله ها، وامانده دل ما

 

 غافل از همسفران 

 دل دارد گله ها از این فاصله ها 

بر دوشم بار گران

 

 

در این بیابان 

 نه آشنایی 

 نه جای پایی

 

 خدایا، یارا  

دل شیدا را


 

زسوز آهی برافروز

چراغ راهی برافروز 

دمی پرده از رخ برافکن   

شبم را به آهی برافروز  

 

بگو که دلم شکسته چرا  

به ساحل غم نشسته چرا

 

از اوج آسمانها یک شب مرا صدا کن

 

یا یک نفس دلم را از این قفس رها کن 

 

 ....

 

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:48 توسط دیوونه| |


Power By: LoxBlog.Com