غمگین چو پاییزم...

امروز میخوام برات بنویسم از دلتنگیام و زندگی که شده جهنم برام،نمیدونم واقعا قبل این دردی که برام گذاشتی من قبلا چه مشکلی و دلتنگی تو زندگیم وجود داشته،هیچوقت اینطوری به بنبست نرسیده بودم... حالم بده که ندارمت....... کاش میشد امسالم برام مث سال پیش با اون همه شادی و ذوق شروع میشد ................ ابعد تحویل سال شعر فریدون مشیری رو واسش اس کردم ولی اون هیچ اسی بهم نداد و تبریکی نگفت فقط شب قبل عید تو استاتوسش نوشته بود: بهار دلکش آمد و دل بجا نباشد... برای تحویل سال که طبق معمول هر سال کلی مهمون داشتیم ولی با اینکه سعی میکردم بخندم و باهاشون شوخی کنم بعضیاشون ازم میپرسیدن چت شده و.... پارسال این موقع اصلا یه همچین فردی توی زندگیم وجود نداشت و حتی یبارم ندیده بودمش توی دانشگاه ولی امسال باعث شده که هیچ عیدی نداشته باشم و خوشیرو از ته دلم حس نکنم.... غروب که مهمونامون رفتن با خونوادم رفتیم خونهء بزرگای فامیل و برای شام خونهء بابابزرگم بودیم و همیشه عیدا که بابابزرگمو میدیدم و میبوسیدمش از ته دلم احساس خوشبختی میکردم ولی امسال که بغلش بودم بغض گلومو گرفته بود و دلم میخواست ساعتها تو آغوش مهربونش هق هق گریه کنم........ امیر که خودشم همیشه بهم میگفت تو آخرش یا بابابزرگتو میکشی یا خواهرزاذتو و یا منو.............. امیر ببخش ولی میخوام بهت بگم نامردL من هیچ و هیچ وقت فکرشم نمیکردم که حتی بتونم به همسر آیندم وابسته بشم و علاقه شدید پیدا کنم و کلا یه مرد برای زندگی مشترک برام قابل تحمل باشه واسه همینم همیشه از اینکه روزی بخاطر خونوادم ازدواج کنم وحشتم میگرفت........آخه کی فکرشو میکرد عرض چن ماه یه پسر بشه بخشی از وجود منی که بین دوستا و فامیلا واسه اینجور روابط به سنگدلی معروفم......... نمیدونم چرا دیگه هیچ اتفاقی و هیچ خوشی و جشنی دلمو خوش نمیکنه..... خودمو با هرچیزی سعی میکنم مشغول کنم ولی نمیشه که نمیشه........ نامرد تموم خاطراتو زیر پا گذاشتی و رفتی خودتم دیدی که چجوری با دوس داشتنت آتیش گرفتم ولی تو اصلا برات اهمیتی نداشت.. تو که ادات میشد آدمارو زود میشناسی پس چرا منو وقتی شناختی که ذره ذره وجودم بودنتو میخواست...گفتی دوس داشتن شرط لازمه برای باهم بودن ولی کافی نیست!!!!!!!چقد دلم میخواست بهت بگم نگو دوسم داری چون دوست داشتن واقعی این نیست چون هیچوقت کسی راضی نمیشه کسیرو که دوس داره ذره ای عذاب بده تو که میدونی حال و روزمو پس وقتی عین خیالتم نیست انتظار نداشته باش باور کنم دوسم داشتی.....یه روز پیش خودم فک کردم شاید بخاطر مشکلاتی که داشتی نمیخواستی که منم درگیر کنی ولی بعدش که یادم اومد یروز قول دادم تا آخرش باهات باشم و البته کاری از دستم برنمیاد ولی با غصه  هات غصم میگیره و با خندت شاد میشم........ هییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی روزگار بدجور بازیم دادی...... من بدون مرز دوست داشتم تو برام شده بودی مث عضوی از خونوادم که خودمم از این حسی که بهت داشتم متعجب بودم ولی تو همونی بودی که مطمعا بودم تا آخرین نفسن پا به پای تمام مشکلاتت میومدم و هرروز بیشتر از روز قبل برات میمردم.......... امیر حتی اگه صدسالم بشه و بمیرم اینو بدون که آرزومو با خودم به خاک بردم............ یادته یه شب بهت گفتم دیگه حالم از خودم داره بهم میخوره و تو پرسیدی چرا و منم گفتم آخه چرا ئلم باید هی برات تنگ بشه مگه تو کی هستی و چرا من اینطوری شدم و اون شب اولین باری بود که چن دقیقه باهام قهر بودب و حتی ج تلفنمو ندادی بعدشم کلی دعوام کردی و گفتی وقتی دل میدی باید دلتنگم بشی و این یه چیز عادیه و وقتی میگی حالت از خودت بابت اینکه دلت برام تنگ میشه بهم میخوره انگار داری بهم فحش میدی......... نامرد تو که میدونی چقد دوست داشتم و پس چرا گذاشتی بهم نزدیک شیم و یهو همه چیزو بهم ریختی..........امیرجان اولین باری که گفتی گوشمو بیارم نزدیک و بعدشم برای اولین بار دوست دارمو از دهنت شنیدم تمام وجودم گرم شد و یهو نمیدونم چرا اونقد خجالت کشیدم که دوست داشتم بلند شم و اونجارو ترک کنم......... بدجنس یادته وقتی یبار ازت عکس میخواستم تو گفتی باید بگم دوست دارم تا بدی و من وقتی گفتم تو گفتی باید بگی چقد کمک گفتم خیلیییییییی..........نامردی امیر خیلی نامردیی.........

خدای بزرگ آسمون و زمین و همهء جنبنده ها خودت که خبر دلمو داری پس همه پیزو به دستای امن خودت میسپارم...... الهی به امید بزرگواری خودتم.............

 

نظرات شما عزیزان:

سینا
ساعت18:13---9 فروردين 1391
سلام وب باحالی داری به وب منم سر بزن
www.toopooli.loxblog.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:,ساعت 23:59 توسط دیوونه| |


Power By: LoxBlog.Com