نگرانتم...


غمگین چو پاییزم...

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

 تنهاییت برای من …

 غصه هایت برای من  …

 همه بغضها و اشکهایت برای من ..

 بخند برایم بخند

 آنقدر بلند

 تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…

 صدای همیشه خوب بودنت را

 دلم برایت تنگ شده

 پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم...

دوست دارم...

حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود...

دوست دارم همنفسم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,ساعت 23:11 توسط دیوونه| |


Power By: LoxBlog.Com